*یکی یدونه*
در این دنیا که نامردی رواج است... تو هم نامرد باش که مردی حرام است...

خیلی سخته دلت گیر کنه به قلاب ماهیگیری که...

دلش ماهی نمیخواد و برای "تفریح"اومده ماهی گیری

.

.

.

چترت را باز کن.. تا اشکهایم لباس نویی که

برای دیگری پوشیده ای خیس نکندخدااااا....

.

.

.

کنارم گذاشتی که تلخم کنی؟؟؟ هه...

شرابی شدم ناب حال حسرتم را بکش

.

.

.

یاد گرفتم دستانم که یخ کرد دیگر دستان کسی را نگیرم

جیبهایم ماندنی ترند. 

هوووووووووف دیگه حرفم نمیاد. لطفا حتما نظر بدید 

واسه دلخوشیه من نظرررررررررر اخه زور داره بازدید بالا باشه

بدون نظر




نوشته شدهپنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, توسط گلشن

شک نکن...

"آینده ای" خواهم ساخت که "گذشته ام" جلویش زانو بزند قرار نیست من هم دل کس دیگری را بسوزانم...

برعکس کسی را که وارد زندگیم میشو آنقدر خوشخبت میکنم

که به هر روزی که به جای "او" نیستی به خودت "لعنت"بفرستی

 

به سلامتی رفیقیکه

وقتی اومد سرخاکم... ناراحتم که نمیشه

جلو پاش پاشم.... اما خیالم راحته که:

خاک زیر پاشم




نوشته شدهدو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:, توسط گلشن

یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست آلمانی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند و سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد اما وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه …به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست !!!

بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.

او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد.

در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند.

جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد !

دختر آلمانی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.

به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را.

همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.

آنها ناهارشان را تمام می‌کنند…

زن آلمانی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی پشتی صندلی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است….

هیچ گاه زود قضاوت نکنید

زوووووووووود باشییییییید نظر بدید تا حالا چنین سوتی دادین عایا؟؟؟؟




نوشته شده 13 تير 1393برچسب:, توسط گلشن

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم...گریه

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم...

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم...

وقتی که او تمام کرد... من شروع کردم

وقتی که او تمام شد... من آغاز کردم

چه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است

مثل تنها مردن...فریاد

 




نوشته شدهپنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, توسط گلشن

سسسسسسسسسسسسسسلامممممممممممممممممممم......

من بعد از مدتها برگشتم. از همه اونایی که

تو این مدت بهم سر زدن خیییییییلی ممنونم

حالا یه چن تا پیام میذارم براتون..

.

.

.

این روز ها تنم گرمی یک آغوش میخواهد با طعم عشق نه هوس

لبانم خیسی لبانی را میخواهد با طعم محبت نه شهوت

صورتم نوازش دستی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز

تنی میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را...

.

.

.

خیلی سخته کسی را که تا حد مرگ

دوسش داری تو چشات نگاه کنه و بگه

دوست دارم ولی...

نمیخوامت

.

.

.

داشت از تنهایی اش میگفت

اما...

صدای بوق پشت خطی امانش را بریده بود... 

 




نوشته شدهدو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:, توسط گلشن

اخ جووووووون من خعلی خعلی خوشحااااااااااااالم.

 همتون میدونید چرا آیا؟؟؟ نمیدونید؟ ای بابا استقلال قهرمان شد....

اخیش حالا فهمیدید چرا خوشحالم

و از همه مهمتر پرسپولیس نتونست جام حذفی رو بگیره خخخخخ

الان این قیافه ی پرسپولیسیاست:یایایاخخخ

اینم استقلالی ها: یایاخخخخ

خب حالا بخاطر اینکه دعوا نشه یه....

عزیزااااای دلم تبریک میگم بهتوووون حالا به سپاهانم تبریک میگم

با اینکه اصلا دوسش ندارم

پس همه این شعار یادتون باشه لذت شکست های پرسپولیس مکمل برد های

استقلال است...

الآن باید برم آماده ی جنگ شم خخخخ

چون قراره با پرسپولیسیا دعوامون بشه

حالا هم باید برا خودم دعا کنم که بعضیاتون باعث نشین من تو افق محو شم

بیخیال بابا بازی همینه دیگه نه؟؟

نظر یادتون نره...

 




نوشته شدهپنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط گلشن

بغض بزرگترین اعتراضه...

اگه بترکه دیگه اعتراض نیست

التماسه...

 

دنیای عجیبی ست...

کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نداری...

کسی که دوستش داری او دوستت ندارد...

کسی را هم که تو دوستش داری و او نیز تو را دوست دارد

به رسم دین و ایین بهم نمیرسید...

 

فراموش کردنت هنر میخواهد...

ومن در این زمینه بی هنرترین انسانم

 

مدتهاست نه به امدن کسی دلخوشم

و نه از رفتن کسی دلگیر...

بی کسی هم عالمی دارد...

 

مثل ان است که شاهرگ احساسم را زده باشی...

بند نمی اید دوست داشتنت...

 




نوشته شدهچهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط گلشن

 

سلاااااااام بچه هااااا

من بالاخره برگشتم اخ دلم واستون یه ذره شده بود...

خیلی مرسی که تو این مدت با نظراتون چراغ این وبلاگو

روشن گذاشتین. مرسی از همتون. ببخشید من مجبورم

دیر به دیر بیام اپ کنم چون واقعا درسام نمیذارن....

الانم سرتونو درد نمیارم بفرمایید چندتا پیام...

 

به چه میخندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به شکست دل من?

یا به پیروزی خویش؟

به چه میخندی تو?

به نگاهم که چه مستانه تورا باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به دل ساده ی من میخندی?

که دگر تا ابد نیز نخواهد خندید؟

به چه میخندی تو؟؟

 

حکایت قشنگیه;

وقتی داغونی فقط یک نفر میتونه ارومت کنه....

اونم همونیه که داغونت کرده...

 

کاغذتم تنها شدی احساستو روم بنویس...

عصبانی شدی خط خطیم کن...

بغض کردی اشکاتو باهام پاک کن...

سردت شد منو بسوزون فقط....

دورم ننداز..

 

 




نوشته شدهپنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط گلشن

سلام عزیزان. میخواستم به جنوبی های عزیز به خصوص بوشهری های گلم

این مصیبتو تسلیت بگم و ازشون بخوام منو در غمشون شریک بدونن.

من خودم تو دورود زلزله زیاد چشیدم دردتونو میفهمم. فقط صبور باشین.

انشاالله دیگه از این اتفاق های ناگوار نیافته. بچه ها بیاین همه باهم

باشون همدل بشیم و برای کشته شدگان طلب امرزش کنیم.

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست...

هرکسی نغمه ی خود خواندو از صحنه رود...

صحنه پیوسته بجاست...

خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد.

هرکس که در توانشه بهشون کمک کنه. دورود که زلزله ی وحشتناکی اومد

هیچکس کمکی بهمون نکرد مسولان به گوش باشید. مرسی بچه ها




نوشته شدهچهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, توسط گلشن

 

دلم گرفته از اسمون، هم از زمین هم از زمون

تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی، تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم...

 

یادته روز اول بهت گفتم میخوام با یه دروغ بزرگ

حرفامو شروع کنم؟

تو اخم کردی... گفتم دوست نداااااارم...

بعد هردوتامون زدیم زیر خنده...

اما دیروز گفتی که میخوای با یه دروغ بزرگ

خداحافظی کنی... و بعد فریاد زدی...

دوستت دارم... هر دوتامون بغض کردیم.

و تو رفتی برای همیشه... 

 

دروغ رو همه میگن...

اما اونجاش به ادم فشار میاد

که همراه با شنیدن دروغ...

خر هم فرض بشی...

 

من در میات مردمی هستم

که باورشان نمیشود تنهایم...

میگویند خوش بحالت که خوشحالی...

نمیدانند دلیل شاد بودنم باج به انهاست

برای دوست داشتن من... 

 




نوشته شده 16 فروردين 1392برچسب:, توسط گلشن

 

سلام خوشملای من...

پسر خالم یه وب داره خواستم ازتون

بخوام بهش سر بزنید کچلم کرده...خخخخخخ

خواهش میکنم حتما بهش سر بزنید مرسی. ادرسش تو لینکام هست

ولی اینجام میگم. www.amirhosseinvahedi.loxblog.com مرسی ازتون.

امیر کشل خوبه؟ سست کن دیگه خخخخخ




نوشته شدهچهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, توسط گلشن

سلام عزیزای دلم قبل از هر چیز میخوام از پویاجووون... حسین جوووووون.... ناصر عزیزم...

نیما جااااااااااااااان... تشکر کنم که تو این مدت به من دلگرمی زیادی دادن مخصوصا پویای

عزیز. من از مسافرت برگشتم. رفتیم اصفهان.ابیانه.کاشان.خمین و دلیجان...

خیلی خوش گذشت امیدوارم به شمام خوش گذشته باشه. بچه ها خیلی دوستون

دارم بوووووووووووووس...




نوشته شدهچهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, توسط گلشن

عزیز من...

داداش من،
بی شعوری که آبنبات چوبی می سازی وسطش آدامس نمیذاری با شمااااا هستممممممم...

پول دادم خریدم این لعنتی رو به عشق اون آدامسه!

آدامس نبود وسطش.

این درسته؟ آدمی تو ؟ شرف داری تو ؟ یعنی امشب سرتو راحت میذاری زمین میخوابی ؟




نوشته شده 14 فروردين 1392برچسب:, توسط گلشن

 

سلام به همتون... امیدوارم خوب باشید.

بچه های عزیز از اشنایی با همتون خیلی خوشحال شدم.

برای همگی یه زندگی عالی و بدون دردسر ارزو میکنم.

من از این وبلاگ استعفا میدم. هرکی میخواد مدیریت وبمو

بگیره لطفا نظر بذاره چون من دارم میرم واسه همیشه.

 همیشه شاد باشین. دوستون دارم. علت رفتنمو نمیتونم

بگم ولی میرم. خیلیا با این وب به من توهین کردن و

خیلیا باهام اشنا شدن و منو شناختن. حرف اخرم اینه

مواظب خوبیاتون باشید. به همدیگه توهین نکنید

تا باعث دلخوری بشید... خیی دلم براتون تنگ میشه.

خداحافظ عزیزای دلم حلالم کنید خواهش میکنم.




نوشته شدهجمعه 2 فروردين 1392برچسب:, توسط گلشن


زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
مرد جوان: مرا محکم بگیر
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه

روز بعد روزنامه ها نوشتند

برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.
و این است عشق واقعی. عشقی زیبا

 




نوشته شده 1 فروردين 1392برچسب:, توسط گلشن

اگه بهش زنگ میزنی رد میکنه...

اگه بهش میگی دوست دارم و اون فقط میخنده...

اگه شبا بدون شبخیر گفتن تو خوابش میبره...

یعنی تاریخ انقضای تو توی دلش تموم شده...

این یه قانونه. با قانون ادما نجنگ...

غرورت له میشه...

 

*ما از اوناش نیستیم که لبامون قلمبه باشه.

*ما از اوناش نیستیم هیکلمون چشمگیر باشه.

*ما از اوناش نیستیم که موهاش بلونده و چشاش کشیده و رنگیه.

*ما از اوناش نیستیم که یه پسر مارو ببینه بگه اووف چه هلویی.

*ما داف نیستیم داداش من.

*ما صبح تا شب تو رختخواب نیستیم.

*جیگر نیستیم.

*اما میدونی.... دلمون هرزه نیست وقتی میگیم دوست داریم از ته قلب

پاکمونه... میتونی درک کنی؟؟

اگه بتونی بخاطر ظاهر بقیه دلمو نشکونی و دوسم داشته باشی مردی...

 

گاهی عکسی را میسوزانیم...

گاهی عکسی ما را میسوزاند...

گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه میکنیم...

گاهی سالها با یک عکس زندگی میکنیم...

 

تنت در اغوش کسی و دلت پیش دیگری...

اگر صدبار هم خطبه بخوانند خیانت است...

 

صدا.... دوربین.... حرکت...

باز هم برایم چند وقتی نقش بازی کن...

 

هیچگاه نفهمیدم چه رازیست بین دل و دستم...

از دستم رفت به هرچه دل بستم....

 




نوشته شدهیک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

 

 

سیلااااااااااااااااااام نه سلوووووووووووم نه سلاااااااااااااااام نه این

بهتره سام علیک...

چطور مطورایید? خوووووووفید...

بچه های بلوگفایی من هرکاری میکنم نمیتونم براتون نظر بذارم

باور کنید نمیشه...

کسایی مثه داداش ناصر...ابجی ویدا... پویا جون... عاتکه

جون... داداش علیرضا...داداش نیما...

و خیلی های دیگه منو ببخشید... ولی بدونید به یادتونم هر روزم

میام تا بالاخره نظر بذارم...

دوستون دارم... بچه های دیگه هم دوس دارررررررررررم... 

واقعا نمیدونم چرا نمیشه

 




نوشته شدهشنبه 26 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

12ماه گذشت....

بعضیا دلشون شکست... بعضیا دل شکوندن...

خیلیا عاشق شدن و خیلیا تنها موندن...

خیلیا از بینمون رفتن... خیلیا بینمون اومدن...

گریه کردیم و خندیدیم...

زندگی برخلاف ارزو هایمان گذشت و گاهی بر وفق مراد...

تقریبا 9روز مونده...9روز از همه ی اون خاطره ها...

ارزو دارم نوروزی که پیش رو دارید اغاز روز هایی باشه که ارزو دارید...

پیشاپیش سال نو مبارک یادتون باشه من اولین نفرم بهتون تبریک میگم...




نوشته شدهچهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

خب دلم واستون سوخت که دارم اپ میکنم.

بعضیاتون خیلی گیر میدین هاااااااااااااااا..... اینم بخاطر شما اپ کردم.

 

من هرگز یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم...

قشنگ یه هفت هشت بار تکرار میکنم تا مطمئن شم...

 

توی شهربازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی غلط کردم هم بذارن.خخخخخ

 

به نی نی میگن عشق ینی چی...

میگه:بزالی لفیقت از پفکت بخوله اما یتی یتی...

 

تاحالا دقت کردین...

شانس یه بار در خونه ادمو میزنه..

بد شانسی دستش  رو از روی زنگ بر نمیداره..

بدبختی هم که کلا کلید داره..

 

هیچوقت کار امروز رو به فردا ننداز...

فردا یه عالمه کار داری. قشنگ بندازش واسه دو سه هفته دیگه...

که خیالتم راحت باشه...

 

نظررررررررررر یادت نره کشل که انقدر گیر میدی.اگه نذاری; حالا دیگه خود دانی...

 




نوشته شدهجمعه 18 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

 

سیلامممممممم بچه ها

من دیگه اپ نمیکنم تا نظرام کمه کم به 50تا برسه.

انقدر زود زود اپ کردم بعضیا پررررررررررررو شدن.

دخملا و پسملا به دل نگیرن که دل درد میگیرن خخخخخخ

با همتون نیستم با بعضیام...

راستی بچه ها به علت کمبود جا چندتا از مطالب تو صفحه ی اصلی

نیستن میتونین از تو  مطالب نوشته شده سمت راست به اونام سر بزنید.

پس من فقط میام جواب نظراتتونو میدم.




نوشته شدهدو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

ادما تا وقتی کوچیکن دوس دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن...

وقتی بزرگتر میشن پول دارن اما وقت ندارن...

وقتی هم پیر میشن پول دارن وقت هم دارن... اما دیگه مادر ندارن.

 

خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار میشود... اما زودتر از او به خانه بر میگردد.

 

سلامتی پسری که...

10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...

20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...

30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...

باباش گفت چرا گریه میکنی؟

گفت اخه اونوقتا دستت نمی لرزید...




نوشته شدهشنبه 12 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

داستان زیر خیلی قشنگه حتما نظرتونو راجع به شانس این مرد بگید.

چند ماهی میشه  عقد کردم. زنم رو خیلی دوس دارم. اما ی خواهر زن دارم که از وقتی عقد

کردیم همیشه با من شوخی های ناجور میکرد... منم احساس بدی بهم دست میداد.

ی روز که همسرم و پدر و مادرش رفته بودن خرید از من خواست برم خونشون. من اول قبول

نکردم ولی نمیدونم چرا یه حسی بهم میگفت برم. بالاخره بعد از چند بار خواهش کردن

قبول کردم. حدود ی ساعت بعد زنگ در رو زدم. خواهر زنم اومد در رو باز کرد...

ی تیشرت و ی شلوارک پوشیده بود. ارایش غلیظی هم کرده بود... دستشو سمتم دراز

کرد و با صدای نازکی گفت سلام. اولین بار بود اونقدر زیبا ب نظرم میومد. چند لحظه با

تعجب نگاش کردم و گفتم سلام خوبی؟ کار داشتی؟

با عصبانیت دستشو کشید و گفت باشه دست نده. بعد رو مبل نشست.

دلم شکست ولی نمیخواستم بره به زنم چیزی بگه با این حال دلم میخواست

دستمو بندازم گردنش. بلند شد تو چشام نگا کرد بعد سرشو انداخت پایین و گفت

من میرم بالا تو اتاق... اگه خواستی بیا البته حواست باشه باید با خودت 50 تومن

بیاری. بعد از پله ها بالا رفت و ی چشمک زد.

چند لحظه گذشت و من ب این فکر میکردم چیکار کنم...

برگشتم و از خونه زدم بیرون اما تا در رو باز کردم متوجه همسرم و پدرش شدم.

داشتن گریه میکردن. پدر زنم گفت تو از امتحان سر بلند بیرون اومدی حالا میتونم دخترمو با خیال راحت بدم بهت. زنم هم خیلی خوشحال بود ومن از همه خوشحال تر.

نتیجه اخلاقی;همیشه کیف پول خود را در ماشین جا بگذارید...

 




نوشته شدهسه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

 

چند وقت بود ی مزاحم تلفنی داشتم...  ی مدت مزاحم نشد از شرش راحت شدم. حالا اس داده;

سلام خوبی. شرمنده ی مدت سرم شلوغ بود نتونستم مزاحم شم... چ خبرا...

ینی تحریما تا این حد فشار اورده....

 

تو عروسی ی دختره ب دوستم [مثه پسراست موهاشم پسرونه زده] شماره داده... گفته خوشحال میشم بزنگی. دوستمم نامردی نکرده فرداش اس داده بش و خلاصه با هم دوس شدن. بعد ی هفته ک تیغش زده دختره میگه بیا همو ببینیم... رفیقمم میره سر قرار. این قیافه دختره; اینم رفیقم; خلاصه حسابی کتک کاری میشه بیچاره دختره نه اعصاب داشته نه جنبه شوخی...

 

با دوستام واسه ماشین واساده بودیم دوتا دخترم ک فکر میکردن خیلی خوشگلن اونطرف تر بودن. چندتا ماشین واسه ما بوق زد ولی ما منتظر تاکسی بودیم... بعد میرفتن جلو اونا میموندن ولی میگفتن شما اول واسه اینا بوق زدین و سوار نمیشدن. ی ماشین رفت دور زد جلوشون وایساد دختره با هزار ناز در رو باز کرد ی پاشو گذاشت ولی سوار نشده بود ک راننده حرکت کرد و دختره پخش زمین شد.. خخخخخ... خلاصه ما اسفالتو گاز میزدیم بیچاره اب شد. دوستش ک غش کرده بود بیچاره ها انقد خجالت کشیدن ک دیگه باس واسه شادیه روحشون صلوات بفرستید...

 

دیروز اومدم برم داخل مغازه ی دفعه پام گیر کرد خواستم بیافتم ولی خدا رحم کرد.. پسره فروشنده متوجه گیر کردن پام ب در نشد ولی من خنده ام گرفت زدم زیر خنده.... خلاصه هی خندیدم هی خندیدم فروشنده همینطور مونده بود; نگام میکرد. خلاصه انقد خندیدم ک نتونستم حرف بزنم اومدم بیرون..... فکر کنم الان داره واسه سلامتیم دعا میکنه...

 




نوشته شدهپنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

بچه ها اگه شما بجای یکی ازین دو نفر بودین چیکار میکردید...

 

دوستم تعریف میکرد پسر عموش میره حموم. چون تو خونه تنها بوده... بدون اینکه لباس بپوشه

یا حوله بندازه میاد بیرون. تو حال که میرسه ی دفعه خواهرشو میبینه....

پسره هم بدو میپره تو اتاق. بعد چند لحظه خم میشه از سوراخ جای کلید نگاه کنه

ببینه خواهرش چیکار میکنه... که متوجه میشه خواهرش داره میدوئه سمت اتاق...

میترسه سریع درو قفل میکنه بعد بر میگرده میچسبه به در... ولی در کمال ناباوری

دوست خواهرشو میبینه که داره با تعجب نگاش میکنه....

حالا اگه ب جای یکیشون بودین چیکار میکردین.......




نوشته شدهشنبه 2 اسفند 1391برچسب:, توسط گلشن

دوتا دیوونه با هم گفتگو میکردند;

اولی;میدونی فرق کلاغ چیه.

دومی;خب معلومه... این بالش از اون بالش مساوی تره... ینی سر خودمو بکوبم ب این دیوار.

 

یارو تو کره راننده تاکسی میشه...

هرکی براش دست بلند میکنه میگه; شوخی نکن دیگه... تورو الان رسوندم....

 

تست کنکور خنگول اباد;

سرعت نور چقدر است؟

الف;خوب است.

ب;بد نیست.

ج;به لطف شما.

د;تو خوبی...

 

به خنگول میگن از قفل فرمون راضی هستی.

میگه اره. ولی سر پیچ اذیت میکنه...

 

خنگول میره تو صف نونوایی...

شاطر میگه;نون تا اینجا بیشتر نمیرسه. بقیه برن.

خنگول میگه;اگه میشه جمع تر وایسین نون به ماهم برسه.

 

راهکار های تنبل بازی;

روز ها استراحت کنید تا شب ها بتوانید راحت بخوابید.

در نزدیکی تختتان صندلی راحتی بگذارید.

خوابیدن ب نشستن. نشستن ب ایستادن و ایستادن ب راه رفتن اولویت دارد.

جایی که میتوانید بنشینیدچرا می ایستید.

کار امروز را ب فردا و کار فردا را ب پس فردا موکول کنید.

اگرحس کار کردن ب شما دست داد کمی صبر کنید.

 




نوشته شدهشنبه 28 بهمن 1391برچسب:, توسط گلشن
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.